محل تبلیغات شما

تا هشت سالگی عادت داشتم هرجایی و با هرکسی با لهجه حرف می زدم. یه روز با بابا رفتیم عطاری آسونه تا واسه زخم سودایی که رو پیشونیم درست شده بود دوا بگیرم. عطار که یه مرد چهل پنجاه ساله بود زخم و دید و گفت:

باید براش مرهم درست کنم. برین فردا عصری بیاین ببرینش.

فردا عصرش با بی بی رفتیم. آقای عطار گفت:

چی می خواین؟

گفتم: دیروز اومدیم بری زخم سودوی من شومو هم گفتین برین فردو پسین بیوین.

آقای عطار یه نگاه مسخره ای کرد و گفت:

چی؟ گفتم کی بیاین؟

نگران گفتم: امروز پسین.

زد زیر خنده. بلند بلند خندید و گفت:

چرا دهاتی حرف می زنی! بگو عصر. پسین چیه؟

عطاری آسونه حالا قدیمی ترین عطاری شهره و هرچی که بخوای داره. ولی من بعد از اون روز نه پامو تو دکان عطاری آسونه گذاشتم و نه دیگه با غریبه ها شیرازی اصیل حرف زدم.

مراقب رفتارمون با بچه ها باشیم.

گنجشک ها و قمری ها

من مردم گریز نیستم

بیمار خنده های توام رفیق

حرف ,یه ,آسونه ,عطاری ,عطار ,پسین ,و گفت ,آقای عطار ,حرف می ,عطاری آسونه ,دهاتی حرف

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کانال تلگرام مشاوره ازدواج ( فوق تخصصی)